سفارش تبلیغ
صبا ویژن


★☆★ مقالات آموزشی ★☆★

قرآن کریم کتاب انسان سازی است. این بحر بیکران علم و معرفت و کتاب جاوید حضرت حق تعالی، سرشار از روشهای متعدد تربیتی برای کمال انسان است.در نوشته حاضر، نویسنده کوشیده است به نمونه هایی از روشهای تربیتی قرآن کریم، اشاره داشته باشد.

مفهوم تربیت

تربیت به معنای پرورش انسانها در راستای ایجاد و تصحیح رفتارهای اجتماعی است. از این رو، هرچند که از برخی جهات ارتباط تنگاتنگی با حوزه اخلاقی نیز پیدا می کند که ایجاد فضایل و منش های پسندیده عقلانی و عقلایی و شرعی در خود شخص است ولی توجه به دیگری و اجتماع و رفتارهای اجتماعی در آن اصالت می یابد. از این روست که تربیت را به معنای پرورش دیگری و فعلیت بخشیدن استعدادها و قوای درونی دانسته اند. مربی می کوشد تا با توجه به استعدادها و قوای موجود در شخص از راه به کارگیری روش های خاص آن را به فعلیت برساند.
خداوند در آیات بسیاری خود را به عنوان رب العالمین معرفی می کند که به معنای پرورش دهنده است. خداوند افزون بر آفریدگاری به نقش پروردگاری نیز توجه می دهد؛ زیرا پروردگاری به معنای تربیت و پرورش هر آفریده ای به گونه ای است تا به کمال شایسته و لایق خویش دست یابد. این روش ها شامل مجموعه ای از کنش ها و واکنش های تکوینی و یا آموزه های دستوری است. روش هایی که می توان آن را از حوزه فتنه ها و بلاها و ابتلائات تا حوزه های امتحان و آزمایش و مانند آن ردگیری و شناسایی کرد.

کمال طلبی انسان


انسان ها به طور طبیعی می کوشند تا خود را از نقص برهانند و به کمال برسانند. حتی نوجوانانی که به نظر رفتارهای شکننده و خطرسازی را در پیش می گیرند در راستای دست یابی به کمال گام برمی دارند هرچند که ممکن است که در شناخت مصداقی امر کمالی و یا غیرکمالی اشتباه کرده و به خطا روند. انسان در حوزه اخلاقی می کوشد منش های خویش را به گونه ای درآورد که از نقص به دور و فضیلت های انسانی را در خود نهادینه کند. بخشی از امور اخلاقی و فضایل منشی انسان اختصاصی و مربوط به ذات آدمی است و به نظر می رسد که بازتاب اجتماعی آن کم باشد ولی برخی از آن ها ارتباط با حوزه اجتماعی می یابد که بیشترین اصول و فضایل اخلاقی را دربر می گیرد. از این روست که عالمان علم اخلاق و تربیت از مجموعه ای همانند سخن می گویند و تنها اختلاف میان فضایل اخلاقی و تربیتی در آن است که شخص در علم اخلاق می کوشد تا فضایل را شناسایی و آن را در خود نهادینه کرده و به شکل منش خویش درآورد. از این روست که می توان گفت که در حوزه خودسازی قرار می گیرد. اما اصول تربیتی ناظر به رفتارهای اجتماعی آدمی است و از این روست که دیگر سازی و یا مسایل و اصول اخلاقی مرتبط با جامعه و رفتاری مراد و منظور در علوم تربیتی است.
دانش رشدی


در قرآن داستان هایی از پیامبران گزارش شده است که آنان برای آموزش رفتارهای اجتماعی و کمال یابی به سراغ دیگرانی رفته اند که به نظر ایشان الگوهای عینی و عملی بودند. اکتسابی بودن رفتارها و هنجارهای اجتماعی عامل مهمی است که مردمان را به سوی استادانی رهنمون می سازد که می توانند آدمی را در ایجاد و یا تصحیح رفتارهای درست اجتماعی یاری رسانند. هنگامی که سخن از آموزش به میان می آید تنها دانش های نظری مراد نیست بلکه دانش هایی نیز مراد و منظور است که آدمی را به رفتارهای درست رهنمون می سازد. از این دانش به دانش رشدی و کمالی نیز یاد می شود. حضرت موسی(ع) برای دست یابی به رفتارهای درست اجتماعی همراه و همگام با عالم ربانی می شود که از دانش رشدی و لدنی برخوردار بوده است.
آن حضرت(ع) نشان می دهد که تغییر رفتاری تنها اختصاص به زمان خاصی ندارد و انسان در هر سن و یا سطح علمی باشد نیازمند بهره گیری از دانش های رفتاری و مربیان و استادانی است که بتوانند با کنترل و نظارت نزدیک رفتاری آن را شناسایی و ارزیابی و تحلیل خود را از رفتار بیان دارند. به سخن دیگر هر چند که آدمی در برخی از سنین به سادگی و آسانی می تواند رفتارهای خویش را بازسازی و تصحیح نماید و یا در سطوح علمی و سنی پایین تر نیازمندی بیش تری به آموزش و تربیت دارد ولی نیاز به استاد و آموزش و پرورش اختصاصی به سن و یا سطح خاص علمی ندارد و انسان همواره می بایست نیازمندی خویش را به آموزش و پرورش تقویت کند.


رابطه علم و عمل

استاد علامه حسن زاده آملی می فرماید: انسان حد یقف ندارد و هیچ زمان و سنی و سطح علمی نمی بایست به این باور برسد که به پایان راه رسیده است و دیگر نیازی به بالا رفتن ندارد. به نظر ایشان کسی که به این باور رسیده باشد که دیگر نیازی به آموزش و پرورش ندارد به بیماری کم اشتهایی و بی اشتهایی معنوی دچار شده است و می بایست او را درمان کرد؛ زیرا انسان آفریده و عمل خداوندی است که او بی نهایت است و حد و اندازه ای را نمی توان تصور کرد که در آن پایانی است. خداوند می فرماید: کل یعمل علی شاکلته؛ هر کسی براساس شخصیت و ذات خویش عمل می کند که این حکم و قانون شامل خداوند نیز می شود و از آن جایی که خداوند بی نهایت است عمل او که وجود انسانی است نیز بی نهایت است و آدمی می بایست همواره در جست وجوی بیش تر کمالات علمی و عملی باشد و حدیقفی را برای خود تصور نکند. امیرمؤمنان علی(ع) به فرزند خویش محمد حنفیه می فرماید: ارق فارق؛ بخوان و بالا رو؛ به این معنا که عمل کتبی خداوند که قرآن است را بخوان و بر درجات شناختی و ذاتی خویش بیافزا؛ زیرا قرآن نیز عمل خداوندی است که بی نهایت است و انسان می تواند با خواندن آن هر دم به معنا و درجه و مرتبه ای برسد که پیش از آن نرسیده است.
این خواندن و خوانش می بایست همراه با عمل باشد؛ زیرا عمل است که دانش را به شکل علم حضوری جزو ذات بشر می سازد. هرگاه دانشی ذاتی شود و از راه عمل صعود کند: العمل الصالح یرفعه، در آن زمان دریچه دیگری از معرفت و شناخت به روی او گشوده می شود و به معرفت تازه ای دست می یابد و این گونه است که با هر دانش و عمل به آن در حوزه رفتاری می توان دریچه ای دیگر از دانش گشود و به زاویه تازه ای دست یافت که پیش از آن بر آن نایستاده بود. به سخن دیگر هر دانشی با رفتار و عمل است که آدمی را به درجه ای بالاتر می برد و در آن جاست که آدمی می تواند امور دیگری را ببیند و بشناسد.

به هر حال رفتار آدمی تاثیر به سزایی در ترقی ذات و دست یابی به دانش ها و کمالات تازه دارد. البته از آن جایی که دانش ها و معرفت های آدمی همانند رفتارهای وی دو دسته متضاد می باشد می بایست در پی دانش ها و رفتارهایی بود که از آن به دانش های مفید و رفتارهایی صالح و نیکو یاد می شود. از این روست که حضرت موسی(ع) خواستار دانش های رشدی می شود که قابل عمل باشد و درهای تازه ای از علم و دانش و شناخت و بصیرت را بر وی بگشاید. (کهف آیه 66)
رفتارهای صالح و نیک برخاسته از دانش های رشدی و کمالی است. بنابراین در اصل تربیت می بایست به این نکته توجه شود که تنها دانش های رشدی و کمالی را به تربیت شونده انتقال داد و از او خواست تا آن را به شکل عملی در خود تقویت کند.

بنابراین ممارست اصلی اساسی در آموزش و پرورش قرآنی است. قرآن بر این اساس همواره هر آموزه ای را زمانی تجویز می کند که شخص با تکرار و ممارست توانسته است آن را به شکل منش خویش درآورد. شاید تجربه نبوی در ایجاد امت الگوی عصر خویش بر این اساس و پایه بوده است و قرآن از آن به نزول تدریجی برای آموزش امت یاد می کند.
در آیات چندی چون 192 سوره شعراء و آیه 80 سوره واقعه و 9 سوره حدید سخن از روش تربیتی تدریجی است که از آن به نام تنزیل یاد می شود. تنزیل به معنای نزول تدریجی آموزه های وحیانی است که در یک فرآیند زمانی اتفاق می افتد. شخصی که در تحت آموزش و پرورش تدریجی قرار می گیرد گام به گام آموزش ها را دریافت و با پرورش آن در خود به شکل منش ثابت رفتاری درمی آورد. هدف از تدریجی بودن آموزش و پرورش آن است که شخص با ممارست آن را به شکل ثابت درآورد.
آزمون های پیاپی می تواند برای تثبیت آموزش و پرورشی که انجام شده است موثر باشد. از این روست که هر از گاهی شخص تربیت شونده با آزمون هایی مواجه می شود تا آن چه آموخته و یا عملیاتی کرده را در خود بروز و ظهور دهد. در آیه 155 و 157 سوره بقره سخن از آزمون های مختلف برای شناخت اهل اهتدا و راه یافته گان است. شخصی که در مسیر هدایت است و می کوشد تا با بهره گیری از آموزش های استادان تربیتی خود را چنان که شایسته خود و جامعه انسانی است بسازد در هنگام آزمون ها خود و توانایی خویش را محک می زند و به این راه و روش توانایی های خویش را می سنجد و به داوری می گذارد. خداوند در آیه 164 و 165 سوره انعام بیان می دارد که امکانات و مزایای هر انسانی وسیله آزمون او از سوی خداوند مطرح می شود تا هر شخصی با فعلیت بخشی توانایی ها بالقوه در هنگام آزمون های سخت و دشوار راه رشد و تکامل را بپیماید.
رابطه ابتلا با پرورش استعدادها

در حقیقت هرگونه بلا و ابتلایی را نمی بایست شر دانست و با آن معامله شر نمود؛ بلکه از جمله بلایا و ابتلائات آن دسته از بلایایی هستند که در راستای پرورش استعدادها و ظهور و بروز آن انجام می شود. چنان که این مسئله برای حضرت ابراهیم(ع) پیش آمده و خداوند در آیه 124 سوره بقره به آن اشاره کرده است.

بسیاری از مردم نسبت به آزمون ها برخورد منفی و سلبی داشته و واکنش درستی در برابر آن انجام نداده و موضع گیری منفی بروز می دهند؛ زیرا به نظر ایشان هرگونه آزمونی در راستای خوار و ذلیل کردن وی است که در سوره فجر به این نگرش منفی مردمان نسبت به آزمون ها اشاره شده است. درهمین سوره بیان می شود که برخی آزمون هایی را کرامت و تکریم خویش می شمارند که آن ها نیز این گونه نیست؛ زیرا هدف از آزمون ها حتی اگر به شکل خیر و کرامت باشد و یا به شکل از دست دادن نعمتی صورت گیرد به قصد اهانت و یا تکریم نیست بلکه هدف اصلی از آزمون دست یابی اشخاص به کمالات و بروز و ظهور قوا و استعدادهای ایشان است. به نظر می رسد که حتی آن دسته از بلایا که در دنیا به شکل مجازات و تنبیهات می باشد نیز برای بازگردان شخص به مسیر تکاملی است.

براین اساس است که خداوند تنبیهات و مجازاتی را به عنوان مجازات پرورشی یاد می کند. از این رو نمی توان هرگونه مجازاتی را مجازات تعذیبی شمرد بلکه می توان آن را در دسته تنبیهات و تذکرات الهی دسته بندی کرد.

هر مربی می بایست در هنگام خطا تربیت شونده او را آگاه و متنبه کند که مجازات محدود و متعین یکی از راه های بیدار کردن و هوشیار نمودن شخص است.

روش تشویق از دیگر روش هایی است که قرآن برای تربیت افراد از آن بهره می گیرد و به دیگران می آموزد که از آن بهره گیرند.

در روش های تربیتی قرآن تشویق بر تنبیه و انذار مقدم است. (انعام آیه 147 و فصلت آیه 43) از مربیان نیز می خواهد که نسبت به تربیت شوندگان در عمل رفتاری را نشان دهند تا آنان از آن پند گیرند. در حقیقت آموزش و پرورش عملی بسیار مفید و سازنده است.
در گذشته هر شخصی که به جایگاهی دست می یافت می کوشید تا دستگیر دیگران شود و به حکم امر به معروف و نهی از منکر راهنمای علمی و عملی دیگران شود. از این رو بود که در گذشته انسان های کامل بیش تری پدید می آمد و استادان خود را موظف می دانستند تا شاگردانی اخلاقی و کامل تربیت کنند. درس های کوچک و افراد با استادان به نوعی زندگی می کردند. از استاد میرزاهاشم قزوینی حکایت می شود که وی شاگرد خویش را به میان مردم می برد تا در عمل کنش ها و رفتارهای او را زیرنظر گیرد و می گفت که برخی از این آموزش ها نمی تواند در اتاق و بیرون از جامعه انجام پذیرد.
پرورش عملی

اگر به روش خضر(ع) نیز توجه شود این گونه بوده است که وی به جای این که آموزش رشدی خویش را به مجموعه ای از دانش های مفهومی و انتقال آن به شکل علم حصولی اکتفا و بسنده کند، حضرت موسی(ع) را با خود به میان جامعه می برد و در عمل هم خود کارها و رفتارهای خاص آموزشی را در پیش می گیرد و هم شاگرد را به کار عملی وادار می سازد. در داستانی که قرآن گزارش می کند حضرت موسی(ع) ناچار می شود که تن به کار سپارد و کارگری مجانی و رایگان بکند و بی مزدی به دستور استاد دیواری را بنا گذارد. این پرورش عملی بو دکه روش خضری(ع) و حضرت موسی(ع) از آن به آموزش و پرورش رشدی و الهی یاد می کند.
آموزش ها در هر علم و دانشی می بایست افزون بر دانش های نظری که از راه گفت وگو و جدل احسن و استدلال انجام می شود به شکل عملی صورت گیرد. آن چه دانشی را پایدار و به شکل علم حضوری و ذاتی در می آورد شکل عملی آن است. به نظر می رسد که در حوزه ها و مراکز آموزشی کنونی کم تر به آموزش های عملی توجه می شود. آن چه در دانشگاه ها و حوزه های کنونی تدریس می شود علم اخلاق و علم تربیت است نه پرورش اخلاقی و تربیتی افراد. استاد علامه حسن زاده آملی همواره هنگام تدریس شرح فصوص الحکم ابن عربی و مصباح الانس به شاگردان خویش تاکید می کردند آن چه در این کلاس ها آموخته می شود مفاهیم عرفانی است که دانش تعلیمی است و آن چه باید تحقق یابد و انسان را محقق به عرفان کند دانش رشدی و پرورشی است که می بایست زیر نظر استاد انجام شود.

در گذشته هر استادی شاگردی را با خود همراه داشت و یا شماری از شاگردان به شکل نوکر حتی شبانه روز او را همراهی می کردند و این گونه است که حضرت امیرمومنان(ع) می فرماید: انا عبد من عبید محمد (ص) من بنده ای از بندگان و نوکری از نوکران محمد(ص) هستم. روش آموزشی رشدی که در آن زمان به کار می رفت موجب می شد تا شاگردان همه رفتارها و کنش ها و واکنش های استاد را در هنگام خشم و خوشی و سختی و راحتی زیرنظر داشته باشند و استاد نیز شاگردان خویش را نظارت مستقیم نماید. این گونه است که حتی در آموزش های رسمی نیز موفق بودند و استاد آیت حق حائری یزدی به عنوان نمونه از 500 شاگرد خویش سیصد مجتهد مسلم تحویل اجتماع داد که بسیاری از ایشان الگوهای رفتاری و اخلاقی زمانه خویش بودند. هم چنان که استاد سیدقاضی طباطبایی از استادان معروف که هنوز شاگردانی از ایشان چون آیت الله بهجت باقی مانده اند توانسته است ده ها استاد مسلم و عارف کامل و مکمل تحویل اجتماع دهد.
بنابراین نظارت مستقیم و کنترل رفتارهای شاگردان از نزدیک از اصول اصلی آموزش و پرورش قرآنی است که در داستان های بسیاری بدان اشاره شده است و تجربیات نیز به خوبی تاثیر آن را نشان داده است. در حالی که در دانشگاه ها و حوزه های امروز این روش تربیتی به کلی به فراموشی سپرده شده است و کلاس های اخلاق و حتی آموزش های دینی به صورت هزاری برگزار می شود و شاگردان خاص و خصوصی وجود ندارد.

اکنون دیگر نمی توان رفتار عملی استادان را در حوزه های خانوادگی و اجتماعی ردگیری کرد و آنان را الگوهای عینی و عملی خویش قرارداد. این گونه است که بسیاری از آموزش ها به شکل قول بی عمل و بی نظارت است.

این ها بخشی از روش های تربیتی قرآن است که در این مجال کوتاه بدان پرداخته شده است و روش های قرآنی را می توان به بیش از 50 مورد برآورد کرد که امید است تا در آینده و در نوشتاری دیگر بدان ها پرداخته شود. باشد با بهره گیری از این روش های قرآنی بتوانیم در الگوسازی و جامعه پذیری نسل های آینده نقش سازنده و مفیدی داشته باشیم و با عمل به آموزه های قرآنی از مشکلات گوناگون کنونی در آموزش های تربیتی رهایی یابیم.رجب شرف اللهی کیهان


نوشته شده در پنج شنبه 89/8/27ساعت 12:38 صبح توسط شیطونک نظرات ( ) | |
طراح قالب پیچک دات نت